تن در دادن، شیار دار کردن، خط انداختن
شیار دار کردن، دندانه دار کردن، با سند مقید کردن، بشاگردی گرفتن، با سند مقید شدن، با قرارداد استخدام کردن
کندن، شیار دار کردن
شیار دار کردن، دنده دار کردن، پشت بند زدن، مرز گذاشتن
شیار دار کردن، خط انداختن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن
شیار دار کردن
شیار دار کردن، خیش زدن، خیش کشیدن، شیار زدن، شخم زدن
شیار دار کردن، قطره قطره شدن، اب رودار کردن
شیار دار کردن، مرز بندی کردن