شیاب
لغت نامه دهخدا
شیاب. ( ع مص ) ( از «ش وب » ) آمیختن. ( منتهی الارب ). مخلوط کردن چیزی. ( از اقرب الموارد ). شوب. آمیختن چیزی بچیزی. ( یادداشت مؤلف ). اختلاط. ( ناظم الاطباء ).
شیاب. [ ش َی ْ یا ] ( اِخ ) عبداﷲبن شیاب. صحابی است. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید