شگفت داشتن

لغت نامه دهخدا

شگفت داشتن. [ ش ِ گ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) تعجب و حیرت داشتن. ( آنندراج ). ازهاف. ( منتهی الارب ). تعجب. ( دهار ).غرو. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). عجب. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تعجب کردن. عجب داشتن :
مدارید کردار زو بس شگفت
که روشن دلش زنگ آهن گرفت.
فردوسی.
دام را چه نفع و چه ضر از گرفت
زین گرفت بیهده ش دارم شگفت.
مولوی.
تبسم کنان دست بر لب گرفت
که سعدی مدار آنچه دیدی شگفت.
سعدی ( از آنندراج ).
خردمند را که در زمره اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط از غلبه دهل برنیاید. ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تعجب کردن .

مترادف ها

wonder (فعل)
در شگفت شدن، تعجب کردن، شگفت داشتن، حیرت زده کردن، متعجب شدن

marvel (فعل)
شگفت داشتن، حیرت زده شدن

be amazed (فعل)
خیره شدن، شگفت داشتن

فارسی به عربی

اعجوبة

پیشنهاد کاربران

بپرس