شگفت

/Segeft/

مترادف شگفت: تحیر، تعجب، حیرت، طرفه، عجب، عجیب، غریب، نادر، نادره

معنی انگلیسی:
fantastic, incredible, singular, strange, whimsical, wonder, astonishment

لغت نامه دهخدا

شگفت. [ ش ِ گ ِ / گ ُ] ( اِ ) تعجب. تحیر. ( ناظم الاطباء ). تعجب. ( برهان ). تعجب و حیرت است و با لفظ دیدن و بودن و داشتن مستعمل. ( آنندراج ) :
به شگفتم از آن دو کژدم تیز
که چرا لاله اش به جفت گرفت .
خسروی.
در آن خانه شد پهلوان از شگفت
بسی پیش یزدان نیایش گرفت.
اسدی.
اگر به وی [ حسنک ] چیزی رسید که بدیشان [ یاران او ] رسیده بود، پس شگفت داشته نیاید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 190 ).
طاقت برسید و هم بگفتم
عشقت که زخلق می نهفتم...
گر کشته شوم عجب مدارید
من خود زحیات در شگفتم.
سعدی.
- به شگفت آوردن ؛ اعجاب. تعجیب. روع. ابهار. ( یادداشت مؤلف ). ازهاف. ( منتهی الارب ). تعجب در کسی ایجاد کردن. موجب تعجب کسی شدن.
- به شگفت آورنده ؛ رائع. ( یادداشت مؤلف ). ایجادکننده تعجب.
- در شگفت افتادن ؛ حیران شدن. دچار شگفتی و تعجب گشتن : از مشاهدت این حال در شگفتی عظیم افتادم. ( کلیله و دمنه ).
- شگفت نمودن ؛ تعجب کردن. دچار شگفتی و حیرت شدن : کسری و حاضران شگفتی نمودند عظیم. ( کلیله و دمنه ).
- نشگفت ؛ جای عجب نیست. جای شگفت نیست. شگفتی ندارد :
نا نوردیم و خوار وین نشگفت
که بن خار نیست ورد نورد.
کسائی.
به رخ بر همی جوشد آن زلف نشگفت
ازیرا که عنبر بجوشد بر آذر.
فرخی.
کسی که نام و بزرگی طلب کند نشگفت
که کوه زر به بر چشم او نماید کاه.
فرخی.
نشگفت ار ز فر دولت تو
روید از شوره پیش تو شمشاد.
فرخی.
مر مرا همچو خویشتن نشگفت
گر نگونسار و غُمر پندارند.
ناصرخسرو.
یک دو بینی همی و این نشگفت
یک دو بیند همی به چشم احول.
مسعودسعد.
نکنی آنچه گویی و نشگفت
کآنچه گویند شاعران نکنند.
مسعودسعد.
نه شگفت که چون نمک بر آتش
لب را مدد از فغان ببینم.
خاقانی.
نشگفت اگر مسیح درآید زآسمان
آرد طواف کعبه و گردد مجاورش.
خاقانی.
نشگفت اگر ز هوش شود موسی آن زمان
کایزد به طور نور تجلی برافکند.
خاقانی.
نشگفت اگر چو آهوی چین مشک بردهم
چون سر بخورد سنبل و بهمن درآورم.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

تعجب، حیرت، عجیب، حیرت انگیز
۱ - ( اسم ) تعجب تحیر . ۲ - معجزه ( پیامبر ) . ۳ - ( صفت ) عجیب حیرت آور یا اندر ( در ) شگفت ماندن . متحیر شدن وی .

فرهنگ معین

(ش گِ ) [ په . ] ۱ - (اِ. ) تعجب ، حیرت . ۲ - معجزه . ۳ - (ص . ) عجیب .

فرهنگ عمید

عجیب، حیرت انگیز.

مترادف ها

admiration (اسم)
تحسین، شگفت، پسند، حیرت، تعجب

wonder (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، غریبه، اعجوبه

surprise (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، عجب، تحیر

amazement (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، شگفتی، بهت، خیرگی

wonderment (اسم)
شگفت، حیرت، تعجب، چیز شگفت انگیز

فارسی به عربی

اعجاب , اعجوبة , الهام , رائع , مفاجأة

پیشنهاد کاربران

شگفت با شکوه از یک ریشه است مانند گفتن و گوهان جای گویان
نبودی جدا یک زمان از پدر
پدر نیز نشگیفتی از پسر
چو افراسیابش به هامون بدید
شگفتید ازان کودک نارسید
نبودی جدا یک زمان از پدر
پدر نیز نشگیفتی از پسر
...
[مشاهده متن کامل]

شگفتم من از کار دیو نژند
که هرگز نخواهد به من جز گزند.
فردوسی.
مگر زین سپس پندخود را دهند
ز یزدان پیروزگر بشکهند.
تا ز بسیاری آن زر نشکهد
بیکرانی پیش آن مهمان نهد.
مولوی.
دوستان از فراق تو شکهند
من همی از وصال تو شکهم.
فرخی
اشتر گرسنه کسیمه خورد
کی شکوهد ز خار چیره خورد.
رودکی
نه از مردم بترسی نه ز یزدان
نه از بندم شکوهی نه ز زندان.
( ویس و رامین ) .

اصطلاح شگفت زده شدن و کلیدواژه ی شگفت از شکافتن شکل گرفته است و به حالتی اشاره دارد که انسان از تعجب دهانش باز و شکافته می شود. کلمات مرتبط با این کلمه شکوفه شکاف اِشکَف می باشد و نتیجه شکفتن و شکاف، کشف چیزی می باشد. اصطلاح کشف حجاب نیز مرتبط با همین کلمات می باشد.
شگفت: اوستایی: شکپته shkapta؛ پارتی و مانوی: ایشکیفت ishkift؛ پهلوی: شکفت shkeft.
واژه شگفت
معادل ابجد 800
تعداد حروف 4
تلفظ šegeft
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: škuft] ‹اشگفت›
مختصات ( ش گِ ) [ په . ]
آواشناسی Segeft
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
اندی
چه عجب یه پانترک نیومده بگه این واژه تورکی میباشد!!
شگفت به کسر سین و فتح گاف به معنی مظهر قنات
تغییر یافته شکفت ، در گویش مردم منطقه کاشمر و بردسکن به محل نمایان شدن و مظهر قنات شگفت گویند
شِگُفْت:تلفظ دیگر است از شِگِفت ( به کسر اول و دوم ) به معنی نادر و عجیب .
( ( می نمود آن مرغ را هر گون شگُفْت
تا که باشد اندر آید او بگفت ) )
( شرح مثنوی شریف، فروزان فر ، بدیع الزمان ، چاپ هشتم ، 1375 . ص 125 )

عجیب آمدن ، متعجب، شگفت انگیز
متعجب

بپرس