شکینه
لغت نامه دهخدا
به خوان کسان برمخور نان خویش
شکینه بنه بر سر خوان خویش.
|| خمی که در آن غله کنند. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ). خنبه. ( صحاح الفرس ). || مهمیز. || چاردوال. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید