شکیمت

لغت نامه دهخدا

شکیمت. [ ش َ م َ ] ( ع اِمص ) شکیمة. کینه. سرکشی. کبر. غرور: توقع این معاونت و طمع این ممانعت جز تقویت عزیمت و شدت شکیمت ناصرالدین ابومنصور متصور نیست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 103 ). رجوع به شکیمة شود.

شکیمة. [ ش َ م َ ] ( ع اِمص ) ننگ. عار. ( ناظم الاطباء ). ننگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سرکشی. کبر. غرور. ( ناظم الاطباء ). سرکشی. یقال : فلان شدید الشکیمة اذا کان ابیاً. ( منتهی الارب ).
- ذوالشکیمة ؛سرکش. شدیدالنفس. ( یادداشت مؤلف ): فلان ذوشکیمة است ؛ فلان به خود مغرور است و منقاد نمی گردد. ( ناظم الاطباء ).
- شدیدالشکیمة ؛ سخت سرکش. ( یادداشت مؤلف ): فلان شدیدالشکیمة است ؛ سرباز زننده و بسیار سرکش است. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| دادستانی از ظلم. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || احتراز. || مشابهت. || تشبیه. || تصویر. || بدخواهی و کینه. || ناپاکی. || نفرت. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) زنگ آهن و مانند آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نوعی از شوره گیاه. || یوز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || دهانه اسب ، او هی اخص منه. ( منتهی الارب ). || دهانه لگام. ج ، شکائم ، شُکُم ، شَکیم. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). دهنه لگام. ( مهذب الاسماء ). آهنی از لگام ستور که در دهان افتد. ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس