شک گرایی یا شکاکیت یا اسکپتیسیسم ( به انگلیسی: Skepticism ) یکی از مکاتب زیرمجموعهٔ خردگرایی است.
شک گرایان اصراری بر اثبات و پافشاری بر عقاید خود و دیگران نداشته و همواره آمادهٔ شنیدن نظریات دیگرند. شک گرایان ابایی از اعتراف به نادانی در مواردی که علم روز هنوز به جواب قطعی نرسیده ندارند ( بر خلاف بسیاری مکاتب و ادیان که صرف ندانستن چرایی رخدادها را از براهین اثبات معبود خویش برمی شمارند ) . همچنین، در بسیاری موارد با وجود نظریات غالب، اقدام به تأیید یا تکذیب موضوعی نمی کنند.
البته شک گرایی، به معنای بی تفاوتی در مقابل رویدادهای روز نیست. شک گرایان، خود را موظف به تلاش برای به دست آوردن پاسخ های محکم تر و نزدیک تر به حقیقت می دانند؛ اما از آن سو هیچ پاسخی ایشان را از شنیدن نظریات بعدی منصرف نخواهد کرد. شک گرایان در حوزهٔ علم، همواره آویخته به آخرین و مستندترین نظریات و دستاوردها هستند.
از مشخصات شک گرایی می توان به عدم ثبات و قطعیت، اندیشهٔ پیوسته و به چالش کشیدن پیش فرض ها و گهگاه بدیهیات ( به زعم دیگران ) اشاره کرد.
شک گرایی ناظر به معرفت به حقیقت است و نه خود حقیقت؛ اما ممکن است در نظر برخی شک گرایان، «حقیقت» یک موضوع نسبی باشد و نه مطلق.
شاید مهم ترین پرسش معرفت شناسی قلمرو معرفت باشد یعنی پرسش از محدوده معرفت آدمی که ممکن است متحقق شود. این پرسش که دامنه و قلمرو این معرفت کجاست؟ معرفت آدمی در چه موردی ناممکن است؟ یعنی آیا در جهان پیرامون ما یا در درون ما آدمیان، ممکن است چیزها یا امور یافت شود که ما هرگز نتوانیم به آن ها معرفت پیدا کنیم یا در باور به آن ها موجه باشیم؟ پاسخ این سؤال ممکن است مثبت یا منفی باشد ولی نگرش شکاکانه می گوید قلمرو معرفت آدمی محدود است. آدمی بسیاری از نادانسته هایش را جزء موضوعات پژوهش قرار می دهد اما از نگاه شکاکان، آدمی به اتکای امکانات شناختی اش اساساً بعضی از امور را نمی تواند بداند و این متفاوت است با اینکه بگوییم آدمی بعضی از چیزها را فعلاً نمی داند. مطابق نظر شکاک فلسفی، معرفت آدمی دارای یک گونه مرزبندی معرفتی است، به گونه ای که بیرون از آن مرزها اصولاً منطقه ممنوعه معرفت به شمار می رود و آن ها را باید اموری نادانستنی تلقی کرد نه نادانسته ها ( دانستنی در برابر نادانسته یا مجهول ) . از نگاه بعضی افراد چالش های شکاکانه جدی نیستند، و شکاکیت اصولاً در مسیری ناموافق با طبیعت عقلانی آدمی در جریان است و اگر ذهن در وضعیت عادی و طبیعی باشد هرگز به دام مدعای شکاکانه گرفتار نمی آید. آدمی بسیاری از چیزها را می داند و می تواند بداند همچنین جریان زندگی عادی تنها در بستر معرفت به بسیاری از امور است که می تواند جریان داشته باشد. اما سؤال این است که «مسیر طبیعت عقلانی» یا «وضعیت عادی زندگی» چیست؟ گویا منظور از چنین برداشتی علم متعارف می باشد. با این وجود حتی اگر مقصود دریافت های متعارف نیز باشد، نمی توان چنین نتیجه گرفت. در ضمن اینکه آیا هر باوری را تنها به این دلیل که مبتنی بر دریافت های متعارف است، باید معرفت تلقی کرد؟ آیا اینکه فردی از مسافرت صرفنظر کند تنها به این دلیل که دیشب خوابی دیده و باور کرده است اتفاق بدی برای او خواهد افتاد. در علم متعارف ما هم دلایل پرشماری وجود دارند که چنین اند. از همین روی، باورهایی که هم صادق باشند و هم موجه چندان هم به آسانی بدست نمی آیند. نگرش شکاکانه دائماً تلاش دارد تا بر فاصله بین باور و باور موجه و همچنین بین باور موجه و معرفت انگشت نهد. این دو، در واقع، دو فاز مهم شکاکیت هستند. در مرحله نخست شکاک تلاش می کند تا روشن سازد «هیچ چیز را نمی توان به گونه ای موجه باور کرد. » و در مرحله دوم تلاش می کند حتی اگر بپذیریم می توان چیزی را به گونه موجهی باور کرد، نباید گمان کرد که این باور موجه لزوماً معرفت است. چرا که باور موجه تنها هنگامی معرفت است که صادق نیز باشد. بدین ترتیب چالش های شکاکیت شکل می گیرد. حتی از نظر شکاکان «ممکن است باورهایی باشند که موجه اند ولی به دلیل نبود عنصر صدق، معرفت نیستند. » معقول بودن چنین احتمالی، مبنای بسیاری از چالش های شکاکانه است؛ مثلاً هر کدام از ما می تواند به گونه ایی موجه موضوعی را باور کند، حال آنکه هرگز بدان معرفت نداشته باشد، زیرا در توهم های حس اساساً چیزی در واقعیت نیست، تا بتوان بدان معرفت داشت. پس می بینیم چگونگی شکل گیری چالش های شکاکانه نشان می دهد چرا این چالش ها را باید مهم شمرد و نادیده گرفتن اهمیت این چالش ها هرگز از واقعیت آن ها نمی کاهد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفشک گرایان اصراری بر اثبات و پافشاری بر عقاید خود و دیگران نداشته و همواره آمادهٔ شنیدن نظریات دیگرند. شک گرایان ابایی از اعتراف به نادانی در مواردی که علم روز هنوز به جواب قطعی نرسیده ندارند ( بر خلاف بسیاری مکاتب و ادیان که صرف ندانستن چرایی رخدادها را از براهین اثبات معبود خویش برمی شمارند ) . همچنین، در بسیاری موارد با وجود نظریات غالب، اقدام به تأیید یا تکذیب موضوعی نمی کنند.
البته شک گرایی، به معنای بی تفاوتی در مقابل رویدادهای روز نیست. شک گرایان، خود را موظف به تلاش برای به دست آوردن پاسخ های محکم تر و نزدیک تر به حقیقت می دانند؛ اما از آن سو هیچ پاسخی ایشان را از شنیدن نظریات بعدی منصرف نخواهد کرد. شک گرایان در حوزهٔ علم، همواره آویخته به آخرین و مستندترین نظریات و دستاوردها هستند.
از مشخصات شک گرایی می توان به عدم ثبات و قطعیت، اندیشهٔ پیوسته و به چالش کشیدن پیش فرض ها و گهگاه بدیهیات ( به زعم دیگران ) اشاره کرد.
شک گرایی ناظر به معرفت به حقیقت است و نه خود حقیقت؛ اما ممکن است در نظر برخی شک گرایان، «حقیقت» یک موضوع نسبی باشد و نه مطلق.
شاید مهم ترین پرسش معرفت شناسی قلمرو معرفت باشد یعنی پرسش از محدوده معرفت آدمی که ممکن است متحقق شود. این پرسش که دامنه و قلمرو این معرفت کجاست؟ معرفت آدمی در چه موردی ناممکن است؟ یعنی آیا در جهان پیرامون ما یا در درون ما آدمیان، ممکن است چیزها یا امور یافت شود که ما هرگز نتوانیم به آن ها معرفت پیدا کنیم یا در باور به آن ها موجه باشیم؟ پاسخ این سؤال ممکن است مثبت یا منفی باشد ولی نگرش شکاکانه می گوید قلمرو معرفت آدمی محدود است. آدمی بسیاری از نادانسته هایش را جزء موضوعات پژوهش قرار می دهد اما از نگاه شکاکان، آدمی به اتکای امکانات شناختی اش اساساً بعضی از امور را نمی تواند بداند و این متفاوت است با اینکه بگوییم آدمی بعضی از چیزها را فعلاً نمی داند. مطابق نظر شکاک فلسفی، معرفت آدمی دارای یک گونه مرزبندی معرفتی است، به گونه ای که بیرون از آن مرزها اصولاً منطقه ممنوعه معرفت به شمار می رود و آن ها را باید اموری نادانستنی تلقی کرد نه نادانسته ها ( دانستنی در برابر نادانسته یا مجهول ) . از نگاه بعضی افراد چالش های شکاکانه جدی نیستند، و شکاکیت اصولاً در مسیری ناموافق با طبیعت عقلانی آدمی در جریان است و اگر ذهن در وضعیت عادی و طبیعی باشد هرگز به دام مدعای شکاکانه گرفتار نمی آید. آدمی بسیاری از چیزها را می داند و می تواند بداند همچنین جریان زندگی عادی تنها در بستر معرفت به بسیاری از امور است که می تواند جریان داشته باشد. اما سؤال این است که «مسیر طبیعت عقلانی» یا «وضعیت عادی زندگی» چیست؟ گویا منظور از چنین برداشتی علم متعارف می باشد. با این وجود حتی اگر مقصود دریافت های متعارف نیز باشد، نمی توان چنین نتیجه گرفت. در ضمن اینکه آیا هر باوری را تنها به این دلیل که مبتنی بر دریافت های متعارف است، باید معرفت تلقی کرد؟ آیا اینکه فردی از مسافرت صرفنظر کند تنها به این دلیل که دیشب خوابی دیده و باور کرده است اتفاق بدی برای او خواهد افتاد. در علم متعارف ما هم دلایل پرشماری وجود دارند که چنین اند. از همین روی، باورهایی که هم صادق باشند و هم موجه چندان هم به آسانی بدست نمی آیند. نگرش شکاکانه دائماً تلاش دارد تا بر فاصله بین باور و باور موجه و همچنین بین باور موجه و معرفت انگشت نهد. این دو، در واقع، دو فاز مهم شکاکیت هستند. در مرحله نخست شکاک تلاش می کند تا روشن سازد «هیچ چیز را نمی توان به گونه ای موجه باور کرد. » و در مرحله دوم تلاش می کند حتی اگر بپذیریم می توان چیزی را به گونه موجهی باور کرد، نباید گمان کرد که این باور موجه لزوماً معرفت است. چرا که باور موجه تنها هنگامی معرفت است که صادق نیز باشد. بدین ترتیب چالش های شکاکیت شکل می گیرد. حتی از نظر شکاکان «ممکن است باورهایی باشند که موجه اند ولی به دلیل نبود عنصر صدق، معرفت نیستند. » معقول بودن چنین احتمالی، مبنای بسیاری از چالش های شکاکانه است؛ مثلاً هر کدام از ما می تواند به گونه ایی موجه موضوعی را باور کند، حال آنکه هرگز بدان معرفت نداشته باشد، زیرا در توهم های حس اساساً چیزی در واقعیت نیست، تا بتوان بدان معرفت داشت. پس می بینیم چگونگی شکل گیری چالش های شکاکانه نشان می دهد چرا این چالش ها را باید مهم شمرد و نادیده گرفتن اهمیت این چالش ها هرگز از واقعیت آن ها نمی کاهد.
wiki: شک گرایی