شکک

لغت نامه دهخدا

شکک. [ ش َ ک َ ] ( اِ ) طنبوره. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف. ( برهان ). || آواز پای هنگام راه رفتن. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). شرفاک. شلپوی. شکشک. رجوع به مترادفات کلمه شود. || نام خاری گرد. ( ناظم الاطباء ). دوژه یعنی خاری که به دامن درآویزد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از برهان ).

شکک. [ ش َ ک َ ] ( ع مص ) میل کردن به سوی کسی. ( از منتهی الارب ).

شکک. [ ش ِ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ شِکَّة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکة شود.

شکک. [ ش ُ ک َ ] ( ع اِ ) ج ِ شکیکة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکیکة شود. || ج ِ شَکوک. ( ناظم الاطباء ). رجوع به شکوک شود.

فرهنگ فارسی

جمع شکیکه یا جمع شکوک .

فرهنگ عمید

۱. (موسیقی ) طنبور، تنبور.
۲. صدای پا هنگام راه رفتن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۵(بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس