شکوهیده

لغت نامه دهخدا

شکوهیده. [ ش ِ دَ / دِ ] ( ن مف ) ترسیده. هراسیده. ( ناظم الاطباء ). ترسیده. بیم برده. ( برهان ). || اسب به سر درآمده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). در این معنی ظاهراً دگرگون شده یا صورت دیگر شکوخیده است.

شکوهیده. [ ش ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) اظهار بزرگی کرده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || اظهار وقار و گرانی نموده. ( ناظم الاطباء ). || گوش به سخن کسی داده. || زیباشده. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ). || مشهور به وقار و جلال. ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس