شکولیدن. [ ش ُ دَ] ( مص ) پریشان ساختن. پراکنده کردن. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). پریشان کردن. ( از انجمن آرا ) ( از برهان ). پراکنده کردن. ( غیاث ) : دل بیحاصل خود را سر و کاری نمی بینم مگر خود رونقی گیرد که بارش برشکولیدی.نزاری ( از جهانگیری ).|| درهم کردن. شورانیدن. ( ناظم الاطباء ). شورانیدن. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ جهانگیری ). || برآوردن. ( ناظم الاطباء ) ( برهان ) ( آنندراج ).