شکوفه دادن


معنی انگلیسی:
burgeon, inflorescence

مترادف ها

flower (فعل)
گل کردن، شکوفه دادن، گلکاری کردن

فارسی به عربی

زهرة

پیشنهاد کاربران

شکوفه دادن ؛ بازشدن گل درختان :
درخت دانش من شاخ کرد و میوه نمود
شکوفه داد و کنون اندرآمده ست به بار.
ناصرخسرو.
- || کنایه از نور و روشنی دادن. ( یادداشت مؤلف ) :
شبروانه شکوفه ده چو چراغ
تازه رو باش چون شکوفه باغ.
نظامی.
bloom