یکی چامه گوی و دگر چنگ زن
سوم پای کوبد شکن در شکن .
فردوسی.
|| شکنج در شکنج. چین در چین. پرچین. پر پیچ و خم : بر او راه ماران شکن در شکن.
اسدی.
فروهشته گیسو شکن در شکن یکی پایکوب و یکی دستزن.
نظامی.
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست.
حافظ.
زلف تو پیچ پیچ و شکن در شکن خوش است زیرا بنفشه هرچه بود دسته دسته به.
ادیب السلطنه سمیعی.