شکن دار

لغت نامه دهخدا

شکن دار. [ ش ِ ک َ ] ( نف مرکب ) چین دار. ( ناظم الاطباء ). بانورد. نغاض. ( یادداشت مؤلف ): مُقَدَّع ؛ چیز شکن دار. ( از منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس