شکمو

/Sekamu/

مترادف شکمو: بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره

معنی انگلیسی:
glutton, gluttonous

لغت نامه دهخدا

شکمو. [ ش ِ ک َ ] ( ص نسبی ) عبدالبطن. پرخور. شکم پرست. ( ناظم الاطباء ). در تداول عوام ، که بسیار خوردن دوست دارد. بسیارخوار. که همواره خوردن خواهد. شکم پرست. شکمی. شکم پرور. شکم باره. شکم پرداز. پرخوار. شکم بنده. بطن. مبطان. ( یادداشت مؤلف ).رجوع به مترادفات کلمه شود. || کلان شکم. ( ناظم الاطباء ). بزرگ شکم. شکم گنده. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) شکم خوار شکم پرست .

فرهنگ معین

(ش کَ ) (ص مر. ) (عا. ) پرخور.

فرهنگ عمید

شکم پرست، پرخور.

واژه نامه بختیاریکا

چالِه گرد؛ لُنگ؛ گی گپ؛ لَچَر؛ قَلِوِه خر گَدین ( گدول ) ؛ سَر چالِه گرد؛ سُنگو؛ اِشکَم چارن؛ چلاسی؛ جُقین؛ کُمین؛ سنگله ورچین؛ اَو به گدِه؛ اَو به کُم؛ بَق باِشکَم؛ تِلّین؛ تِلّین جُرین

جدول کلمات

اکل

مترادف ها

gutty (اسم)
شکمو، توپ کائوچوئی

پیشنهاد کاربران

فراوان خورش ؛ پرخور. شکم پرست :
نباشد فراوان خورش تندرست
بزرگ آنکه او تندرستی بجست.
فردوسی.
بنده شکم ؛ پرخور. شکم پرور. شکم بنده. ( فرهنگ فارسی معین ) . پرخوار و شکم پرور. ( ناظم الاطباء ) . مطیع شکم.
زگن
بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم پرست، شکم خوار، شکمخواره، گامبو
گامبو

بپرس