شکم راندن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
شکم راندن ؛ اسهال. اطلاق شکم. اسهال آوردن. ( یادداشت مؤلف ) :
شکم من براند نان تهیش
راست چون قفل ملح و کانیرو.
؟ ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
و اگر نمک طبرزد تراشند و شیاف کنند بول بیاورد و شکم براند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . خیار شنبر شکم براند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . تخریط؛ راندن دوا شکم کسی را. خرط؛ راندن دارو شکم را. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
شکم من براند نان تهیش
راست چون قفل ملح و کانیرو.
؟ ( از فرهنگ اسدی نخجوانی ) .
و اگر نمک طبرزد تراشند و شیاف کنند بول بیاورد و شکم براند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . خیار شنبر شکم براند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . تخریط؛ راندن دوا شکم کسی را. خرط؛ راندن دارو شکم را. ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]