شکم داشتن. [ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) آبستن شدن. ( آنندراج ). آبستن بودن. ( فرهنگ فارسی معین ) : بسی بنت العنب شوخ است ای خم حفظ او می کن که تا غافل شدی این دختر از مینا شکم دارد.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
|| شکمباره بودن. شکمو بودن : فلان کس اصلاً شکم ندارد؛ یعنی بسیار کم غذاست. ( از یادداشت مؤلف ).