کم، اشکم، در گویش دشتی هر دو برای واژه شکم به کار میرود.
ام الطعام. [ اُم ْ مُطْ طَ ] ( ع اِ مرکب ) معده. || گندم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) .
شکم به زبان سنگسری
پِتوم potom
تک .
کم .
تل .
واژه شکم
معادل ابجد 360
تعداد حروف 3
تلفظ šekam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: aškomb, šakamb] ‹اشکم›
مختصات ( عا. )
آواشناسی Sekam
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
نام تعدادی از اعضای بدن به انگلیسی:
head = سر
neck = گردن
shoulder = شانه
arm = بازو
chest = قفسه سینه
armpit = زیر بغل
nipple = نوک سینه
elbow = آرنج
... [مشاهده متن کامل]
forearm = ساعد
back = کمر
stomach = شکم، معده
navel / belly button / tummy button = ناف
waist = دور کمر
small of the/one's back = گودی کمر
hip = باسن، ناحیه کنار باسن
buttocks = باسن
❗️لطفا دو کلمه ی hip و buttocks را در گوگل سرچ کنید تا تفاوت بین این دو را با تصاویر بهتر متوجه شوید
leg = پا
groin = کشاله ران
thigh = ران
knee = زانو
shin = ساق پا
calf = نرمه ساق پا
heel = پاشنه پا
instep = روی پا
sole = کف پا
ankle = مچ پا، قوزک پا
arch of the foot = قوس پا، گودی کف پا
اعضای داخلی بدن انسان:
spinal cord ( سپاینِل کُرد ) : نخاع
uvula ( یوویِلا ) : زبان کوچک
pharynx ( فَرینکس ) : حلق
tonsil ( تانسل ) : لوزه
larynx ( لَرینکس ) : حنجره
... [مشاهده متن کامل]
gullet/ oesophagus/ esophagus ( ایسافِگِس ) : مری
pancreas ( پَنکریِس ) : پانکراس
windpipe / trachea ( ویندپایپ/ترِیکیا ) : نای
bronchus ( برانکِس ) : نایچه /نایژه
bile duct ( بایل داکت ) : مجرای صفرا
gallbladder ( گال بلَدِر ) کیسه صفرا
bladder : مثانه
duodenum ( دواِدینِم ) : اثنا عشر/دوازدهه
large intestine : روده بزرگ
small intestine : روده کوچک
abdomen ( اَبدِمِن ) : شکم
ventricle ( وِنتریکِل ) : بطن
parotid gland ( پِراتید گلَند ) : غده بناگوشی
spleen ( سپلین ) : طحال
liver ( لیوِر ) : کبد
stomach ( ستامِک ) : معده
appendix ( اِپِندیکس ) : آپاندیس
قلعه ٔبغداد. [ ق َ ع َ ی ِ ب َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لوطیان شکم را گویند. ( آنندراج از غیاث اللغات ) .
شکم در زبان لکی لَم گفته میشه
لَمو یعنی شکمو
زبان لکی با بیش از سی هزار واژه ثبت ملی شده
شکم واژه پارسی دیگرگون شده است و درست آن:
اشکُم ، اشکَم ، اشکمبه ، اشکمپه بوده است.
هم نک در پارس ( شیراز )
شکمبه
کم
شکمو
می گویند.
این جا فرهنگ واژگان پارسی است.
هم میهنان گرامی، زاه پادسو نروید که واژه ای پارسی را به تازی، یا دیگر گویش ها بنویسید.
... [مشاهده متن کامل]
ویژه این فرهشت، دست اندرکاران گرامی آبادیس، واژگان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، یونانی، تازی یا اربی، ترکی، مغولی، اسپانیش، و گاه چینی و ژاپنی و . . . را آورده اند با فرانمون که در کجا چگونه و به چه زبان بکار می رود.
بهی این است که ما دیگر واژگان را به پارسی بیابیم و برگردانیم.
پوزش و سپاس از نگه ورزی تان.
کهنه شاگرد واژه پژوه:
محمدحسین بهاری
عضو ناپیوسته فرهنگستان زبان و ادب پارسی
در زبان پارسی میانه - پهلوی به ( شکم، بطن، معده ) ، ( کُمیگ ( کُمیک ) kumig ) می گفتند و هم اکنون نیز در اُستانِ پارس به شکم، ( کُم ) می گویند.
چنانکه در رویه هایِ 52 و 177 از نبیگِ ( فرهنگامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:
در لری بختیاری
شکم: کُمْ، اِشکَم، تِلِّه
تِلّین: آدم چاق
جوف
بطن . . .
paunch
شکم ( به ویژه اگر بزرگ و بیرون زده باشد )
e. g. he has been drinking so much beer that he is developing a paunch
آنقدر آبجو خورده است که دارد شکم به هم می زند.
شکم:این عضو نام خودرا ازکلمه کام به معنای خانه یا خانه اعماء واحشاء گرفته است.
شکم به ترکی: قارین
شکم پیش داشتن: شکم را مقدم داشتن، شکم فربه کردن،
”جمله ی آن زر که برِ خویش داشت
بذل شکم کرد و شکم پیش داشت“
یعنی: از انواع اشربه و اطعمه بکار گرفت
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۸۷.
دل
لت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)