شکله
لغت نامه دهخدا
شکلة. [ ش َ ک ِ ل َ ] ( ع ص ) زن با ناز و کرشمه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
شکله. [ش ِ ل ِ ] ( اِ ) آنچه از جامه و جز آن به جایی بند شده پاره گردد. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ): اقتواء؛ شکله برکشیدن. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). تقویر؛ شکله برکشیدن جامه. ( تاج المصادر بیهقی ).
شکله. [ ش ِ / ش َ ل ِ ] ( اِ ) پارچه ای که با کارد از خربزه و هندوانه و جز آن بردارند. ( ناظم الاطباء ). سر خربزه را چون ببرند آنچه بریده اند شکله گویند و به تازی قوارةالبطیخ گویند. ( از برهان ) ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). قواره ای که از خربزه برگیرند. برش. قواره. قاچ. کلاهوار. مهک. برشهای خربزه و هندوانه. ( یادداشت مؤلف ). || بعضی گویند شکله پارچه ای است که سر چوبی دراز بندند برای رمانیدن مرغان چنانکه کبوتربازان کنند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
اقتوائ شکله بر کشیدن تقویر شکلله بر کشیدن جامه .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. تکۀ کوچکی از خربزه یا هندوانه که با کارد می برند.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی شَکْلِهِ: شکل آن - مشابه آن (شکل هر چیزی عبارت است از چیزی که مشابه آن ، و از جنس آن باشد . )
ریشه کلمه:
شکل (۲ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
«شَکْل» (به فتح شین) به معنای مثل و مانند است.
ریشه کلمه:
شکل (۲ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
«شَکْل» (به فتح شین) به معنای مثل و مانند است.
wikialkb: شَکْلِه
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید