شکل کشیدن ؛ رسم کردن تصویر و شکل.
|| نقش. || نقشه. ( ناظم الاطباء ) : چون از این فصل فراغ افتد وصف پارس و کورتها و شهرها و آب و هوای آن و شکلهای آن کرده آید. ( فارسنامه ابن بلخی ص 8 ) . || قسم. نوع. جنس. ( ناظم الاطباء ) . صورت. نوع. جنس. طور. گونه. گون. ( یادداشت مؤلف ) .
|| نقش. || نقشه. ( ناظم الاطباء ) : چون از این فصل فراغ افتد وصف پارس و کورتها و شهرها و آب و هوای آن و شکلهای آن کرده آید. ( فارسنامه ابن بلخی ص 8 ) . || قسم. نوع. جنس. ( ناظم الاطباء ) . صورت. نوع. جنس. طور. گونه. گون. ( یادداشت مؤلف ) .