شکل و زمینه ( انگلیسی: Figure–ground ) یکی از موضوعات تحت مطالعه در روان شناسی گشتالت است. تعیین شکل ها در یک متن به عنوان پیش زمینه یا پس زمینه یک فرایند ذهنی است. مانند درک تصویر گلدان روبین به صورت دو نیمرخ در مقابل هم؛ یا درک تصویر دختر جوان به شکل زنی سالمند. [ ۱]
در حالت عادی برای درک یک تصویر ابتدا باید اجزاء تصویر در ذهن ما دسته بندی شوند. دیدن یک گل در انبوه شاخ و برگ گیاه از آنرو ممکن گشته که ما اجزاء خاصی در تصویر، مانند گلبرگها را مرتبط با گل بودن درک کرده و در یک گروه قرار داده ایم. اما اجزاء دیگر تصویر، از جمله شاخ و برگ گیاه را از گل بودن تفکیک کرده و در گروه دیگری قرار داده ایم و عملاً مجموعه ای از اجزاء را به عنوان شکل ( در این مورد گل ) برگزیده و هر جزء دیگری ( از جمله شاخ و برگ ) را در یک مجموعه کلی به پس زمینه نسبت داده ایم. این دسته بندی اجزاء در مجموعه های جدای قابل بازشناسی، و تمرکز بر مجموعه خاصی به عنوان شکل، اساس درک ما از تصویر و همچنین یکی از عوامل خطای دید است. دیدن حاشیه گلدان به شکل دو نیمرخ، تنها زمانی ممکن است که در ذهن ما از قبل تصوری از نیمرخ انسان وجود داشته باشد. درک ۳ بعدی از تصویر نیز محصول ادراک ما از دریافت حس بینایی بر اساس ضوابطی است که روان شناسی گشتالت به آن می پردازد. نهایتاً برجسته دیدن گلدان در یکی از حالتهای ممکن در ذهن ما نتیجه همین نظم و شیوه خاص ذهنی ما در تفسیر دریافتهای حسی است. به نوبه خود زمانی که ما حاشیه گلدان را به شکل دو نیمرخ تفسیر می کنیم بر طبق همین نظم و شیوه، برجستگی گلدان را سلب کرده و آن را به حاشیه گلدان به عنوان ۲ نیمرخ برجسته و نزدیکتر به چشم اعطاء می کنیم. [ ۲]
روانشناسان مکتب گشتالت معتقدند که دستگاه ادراک ما اطلاعات حسی را بلافاصله به محض دریافت، طبق اصولی از پیش تعیین شده و ذاتی، نظم و سازمان می دهد؛ و درک ما از یک تصویر تا حد زیادی، نتیجه این تنظیم و سازماندهی است. چند تا از مهم ترین این اصول عبارتند از:[ ۳]
• شکل و زمینه: تمایل ما به تمرکز بر و تمایز بخشی خاصی از یک تصویر به عنوان شکل؛ و بقیه تصویر به عنوان زمینه است. همین تعریف در مورد محسوسات صوتی نیز صادق است.
• نزدیکی: تمایل ما به طبقه بندی و قرار دادن اصوات یا شکل ها ی نزدیک به هم در گروه های واحد مشترک است.
• شباهت: تمایل ما به طبقه بندی و قرار دادن اصوات یا شکلهای شبیه به هم در گروه های واحد مشترک است.
• تمامیت: تمایل ما به درک پدیده ها به عنوان اشیاء کامل است. هر چند ممکن است بخشی از این پدیده ها در معرض دید ما نباشد.
• تداوم: تمایل ما به ادامه و درک خطوط لبه اشیاء به عنوان اشکال هندسی تعریف شده و قابل بازشناسی است.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر حالت عادی برای درک یک تصویر ابتدا باید اجزاء تصویر در ذهن ما دسته بندی شوند. دیدن یک گل در انبوه شاخ و برگ گیاه از آنرو ممکن گشته که ما اجزاء خاصی در تصویر، مانند گلبرگها را مرتبط با گل بودن درک کرده و در یک گروه قرار داده ایم. اما اجزاء دیگر تصویر، از جمله شاخ و برگ گیاه را از گل بودن تفکیک کرده و در گروه دیگری قرار داده ایم و عملاً مجموعه ای از اجزاء را به عنوان شکل ( در این مورد گل ) برگزیده و هر جزء دیگری ( از جمله شاخ و برگ ) را در یک مجموعه کلی به پس زمینه نسبت داده ایم. این دسته بندی اجزاء در مجموعه های جدای قابل بازشناسی، و تمرکز بر مجموعه خاصی به عنوان شکل، اساس درک ما از تصویر و همچنین یکی از عوامل خطای دید است. دیدن حاشیه گلدان به شکل دو نیمرخ، تنها زمانی ممکن است که در ذهن ما از قبل تصوری از نیمرخ انسان وجود داشته باشد. درک ۳ بعدی از تصویر نیز محصول ادراک ما از دریافت حس بینایی بر اساس ضوابطی است که روان شناسی گشتالت به آن می پردازد. نهایتاً برجسته دیدن گلدان در یکی از حالتهای ممکن در ذهن ما نتیجه همین نظم و شیوه خاص ذهنی ما در تفسیر دریافتهای حسی است. به نوبه خود زمانی که ما حاشیه گلدان را به شکل دو نیمرخ تفسیر می کنیم بر طبق همین نظم و شیوه، برجستگی گلدان را سلب کرده و آن را به حاشیه گلدان به عنوان ۲ نیمرخ برجسته و نزدیکتر به چشم اعطاء می کنیم. [ ۲]
روانشناسان مکتب گشتالت معتقدند که دستگاه ادراک ما اطلاعات حسی را بلافاصله به محض دریافت، طبق اصولی از پیش تعیین شده و ذاتی، نظم و سازمان می دهد؛ و درک ما از یک تصویر تا حد زیادی، نتیجه این تنظیم و سازماندهی است. چند تا از مهم ترین این اصول عبارتند از:[ ۳]
• شکل و زمینه: تمایل ما به تمرکز بر و تمایز بخشی خاصی از یک تصویر به عنوان شکل؛ و بقیه تصویر به عنوان زمینه است. همین تعریف در مورد محسوسات صوتی نیز صادق است.
• نزدیکی: تمایل ما به طبقه بندی و قرار دادن اصوات یا شکل ها ی نزدیک به هم در گروه های واحد مشترک است.
• شباهت: تمایل ما به طبقه بندی و قرار دادن اصوات یا شکلهای شبیه به هم در گروه های واحد مشترک است.
• تمامیت: تمایل ما به درک پدیده ها به عنوان اشیاء کامل است. هر چند ممکن است بخشی از این پدیده ها در معرض دید ما نباشد.
• تداوم: تمایل ما به ادامه و درک خطوط لبه اشیاء به عنوان اشکال هندسی تعریف شده و قابل بازشناسی است.
wiki: شکل و زمینه