شکسته گشتن

پیشنهاد کاربران

شکسته گشتن ؛ کنایه از دردمند و پریشان و ناتوان گشتن :
شکسته چنان گشته ام بلکه خرد
که آبادیم راهمه باد برد.
نظامی.