شکسته کردن ؛ آزرده و ناکام و شکست خورده ساختن :
دشمن مرا شکسته کند دوست دارمش
حاشا که من شکست به دشمن درآورم.
خاقانی.
مکن به لون سیه دیگ را شکسته ببین
که از دهان کدام اژدها برون آمد.
خاقانی.
دشمن مرا شکسته کند دوست دارمش
حاشا که من شکست به دشمن درآورم.
خاقانی.
مکن به لون سیه دیگ را شکسته ببین
که از دهان کدام اژدها برون آمد.
خاقانی.