شکسته پشت

پیشنهاد کاربران

شکسته پشت ؛ آنکه پشت وی شکسته باشد.
- || کنایه از خوار و مخزول. ( از یادداشت مؤلف ) . مخزول. اخزل. ( منتهی الارب ) . پریشان حال و آشفته. بریخ. ( یادداشت مؤلف ) . خزل ؛شکسته پشت گردیدن. ( منتهی الارب ) :
همی شدید به بیچارگی هزیمتیان
شکسته پشت و گرفته گریغ را هنجار.
عنصری.