شکسته شدن


معنی انگلیسی:
brokenness, smash, to be weighed, to be broken or bowed down

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شکافتن خرد شدن . ۲ - پریشان شدن مضطرب گشتن . ۳ - مانند پیران شدن مسن به نظر آمدن .

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - خرد شدن . ۲ - پریشان شدن . ۳ - پیر و تکیده شدن .

جدول کلمات

انکسار

پیشنهاد کاربران

خردشدن . . . . خراب شدن . . . . پیرشدن. . . . انکسار. . . .
شکسته شدن : خرد شدن .
مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 382 ) .

بپرس