شکسته بستن

پیشنهاد کاربران

شکسته بستن ؛ تجبیر. جبر. اجتبار. ( منتهی الارب ) . استخوان شکستگی یافته را با چوب و جز آن بستن جبر را. ( یادداشت مؤلف ) : جبر؛ شکسته را دربستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) . تجبیر؛ شکسته را دربستن. ( دهار ) . اجتبار؛ دربسته شدن شکسته. ( از تاج المصادر بیهقی ) .