شکسته بالی. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و صفت شکسته بال. بال و پر شکسته داشتن. کنایه از فروتنی و ناتوانی و عجز نمودن. ( از یادداشت مؤلف ) : مجنون ز سر شکسته بالی در پای زن اوفتاد حالی.نظامی.رجوع به شکسته بال شود.