شکسته بالی

لغت نامه دهخدا

شکسته بالی. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] ( حامص مرکب ) حالت و صفت شکسته بال. بال و پر شکسته داشتن. کنایه از فروتنی و ناتوانی و عجز نمودن. ( از یادداشت مؤلف ) :
مجنون ز سر شکسته بالی
در پای زن اوفتاد حالی.
نظامی.
رجوع به شکسته بال شود.

فرهنگ فارسی

حالت و صفت شکسته بال با و پر شکسته داشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس