شکستن عهد

پیشنهاد کاربران

شکستن عهد، عهد شکستن ؛ نقض عهد. نکث عهد. نقض پیمان. خلف عهد. تباه کردن آن. نسخ آن. ( یادداشت مؤلف ) . باطل کردن. نقض. ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) . نکث. ( دهار ) . انتکاث. ( مهذب الاسماء ) : خالد بیشتر از سه روز نبود که صلح کرده بود، نتوانست شکستن. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ) . طاهر جواب داد که عهد و بیعت شما شکستید و این حرب افکندید. ( ترجمه تاریخ طبری بلعمی ص 511 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

چنین گفت پیران میلاد را
که من عهد کید از پی داد را
همی نشکنم تابمانم بجای. . .
فردوسی.
همی بشکند عهد بهرام گور
بر این بوم و بر تازه شد جنگ و شور.
فردوسی.
اگر آن سوگندان را دروغ کنم و عهد بشکنم از خدای. . . بیزارم. ( تاریخ بیهقی ) . آن عهد که با طالوت کرده بودند بشکستند. ( قصص الانبیاء ص 143 ) . در میانه خبر رسید. مردم اصطخر عهد بشکستند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 116 ) .
شکسته زلفا عهد و وفای من مشکن
چو زلف خود مکن از بار هجر قامت من.
سوزنی.
خدایا به غفلت شکستیم عهد
چه زور آورد با قضا دست جهد؟
( بوستان ) .
صاحبدلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را.
سعدی.
گر همه عمر بشکنم عهد تو بس درست شد
کاینهمه ذکر دوستی لاف دروغ میزنم.
سعدی.
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت.
حافظ.
عهد بشکستی و پیوند محبت ببریدی
ما بر آنیم که بودیم ولیکن تو نه آنی.
مستوره کردستانی.
و رجوع به ترکیب پیمان شکستن و نیز ماده عهد شکستن شود.

Break a promise
نقض