شکستن ( درشکستن ) شام ( شب ) ؛ شکستن شرشب. دو ثلث از شب گذشتن. ( یادداشت مؤلف ) : تا نماز شام بگزاردی و چیزی بخریدی و بر یاران آمدی شب درشکسته بودی. ( تذکرةالاولیاء عطار ) .
در زلف چین فکنده مرا دل ز دست برد
چون شام بشکند سفری بار میکند.
؟
و رجوع به ترکیب شکستن شرشب شود.
در زلف چین فکنده مرا دل ز دست برد
چون شام بشکند سفری بار میکند.
؟
و رجوع به ترکیب شکستن شرشب شود.