شکستن رونق چیزی ؛ بی رونق کردن. بی قدر کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . بی ارزش کردن آن.
- || بی رونق شدن. بی قدر شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : رونق بازار حسنش شکسته. ( گلستان ) .
- || بی رونق شدن. بی قدر شدن. ( فرهنگ فارسی معین ) : رونق بازار حسنش شکسته. ( گلستان ) .