شکستن رای کسی ؛ نقض عقیده او. شکستن تصمیم و نظر او. نسخ حکم و امر او. ( یادداشت مؤلف ) .
- || تباه و باطل شدن نظر و عقیده و فکر او :
به گیتی هر آن کس که نیکی کند
بکوشید تا رای او نشکند.
فردوسی.
- || تباه و باطل شدن نظر و عقیده و فکر او :
به گیتی هر آن کس که نیکی کند
بکوشید تا رای او نشکند.
فردوسی.