شکستن در چیزی ؛ بند شدن و بند کردن در آن چیز، چون ناله در گلو، و آه در جگر و سینه ، و گریه در دیده. ( از آنندراج ) :
شده ست سینه من همچو تیغ جوهردار
ز بس که آه شکسته ست در جگر ما را.
صائب تبریزی ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
رفتی و بشکست از دوری تو
در دیده ام اشک در سینه ام آه.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .
شده ست سینه من همچو تیغ جوهردار
ز بس که آه شکسته ست در جگر ما را.
صائب تبریزی ( از آنندراج ) .
... [مشاهده متن کامل]
رفتی و بشکست از دوری تو
در دیده ام اشک در سینه ام آه.
باقر کاشی ( از آنندراج ) .