شکستن خصم

پیشنهاد کاربران

شکستن سپاه ( لشکر، دشمن ، خصم ) ( سپاه و. . . شکستن ) ؛ منهزم ساختن آن. هزیمت دادن. مغلوب کردن آن. شکست دادن آن. ( یادداشت مؤلف ) . تار و مار کردن : هزیمت ؛ شکستن لشکر. ( تاج المصادر بیهقی ) . شکستن لشکر و دشمن را. ( منتهی الارب ) . هزم ؛ شکستن لشکر. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) :
...
[مشاهده متن کامل]

تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بیاری و بگساری.
رودکی.
بهم ایستادنددر پیش اوی
که لشکر شکستن بُدی کیش اوی.
فردوسی.
شما یار باشید و نیرو کنید
مگر کآن سپاه ورا بشکنید.
فردوسی.
به تن تنها صد لشکر جنگی شکند
بی شبیخون و حیل کردن و دستان و کمین.
فرخی.
ملکی کاو ملکان را سرمایه شکند
لشکر چین و چگل را به طلایه شکند
همچو خورشید کجا لشکر سایه شکند
لشکر دشمن به زین شکند شاهنشاه.
منوچهری.
بستان کشور جود و بفشان زرّ و درم
بشکن لشکر بخل و بفکن بنگه آز.
منوچهری.
دوستان را بند بشکن ، دوست پرور، خوان ببخش
دشمن و اعدا شکن ، بر دار کن ، کین آزمای.
منوچهری.
به مهراج بر شد جهان تنگ و تار
شکستند لشکرْش را چند بار.
اسدی.
به هر تیر پیلی همی بفکند
به هر حمله ای لشکری بشکند.
اسدی.
. . . گفتند ما چندان لشکرها شکسته ایم که آنرا مپرس. ( قصص الانبیاء ص 178 ) .
هر لشکر که پیش رفت بشکست. ( فارسنامه ابن البلخی ص 50 ) . لشکر صین را بشکست و غنیمتی عظیم از آن ولایت داشت. ( فارسنامه ابن البلخی ص 51 ) . ایشان رقعه بخواندند و خویشتن را بر سپاه زدند و سپاه ترکستان بشکستند. ( نوروزنامه ) . در ایام سنجر او را قبض کرد بعد از شکستن سپاه غزنین و به خراسان آورد. ( مجمل التواریخ و القصص ) .
گه در ابروی هند چین فکند
گه به هندی سپاه چین شکند.
نظامی.
چو دشمن شکستی بیفکن علم
که بازش جراحت نیاید بهم.
( بوستان ) .