شکستن تب

پیشنهاد کاربران

شکستن تب ، تب شکستن ؛ بریده شدن آن. قطع شدن آن. ( از یادداشت مؤلف ) . زایل شدن آن : گفت تبم میگیرد و گردنم درد میکند اما شکر خدا را که یک دو روز است تبم شکسته است. ( لطایف عبید زاکانی چ برلن ص 150 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- || قطع کردن آن. بریدن آن :
که را خواهد گرفتن تب به فرجام
ز پیشش تب شکستن گیرد اندام.
( ویس و رامین ) .