شکست گرایی، شکست طلبی، شکست باوری، یا شکست باوری و شکست پذیری، اشاره به حالتی است که کوتاه آمدن و مدارایِ پیش دستانه امری عاقلانه و سنجیده محسوب می شود چون در غیر این صورت نابودی و باخت تمام عیار از پیش امری حتمی در نظر گرفته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
جدا از نمونه های تاریخی در گذشته های دور ( گفتگوهای ملین، صلح حدیبیه و. . . ) ، در تاریخ معاصر نیز، توسل به این شیوه بارها پیش آمده است.
پس از جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۰ که فرانسه آسیب بسیار دید و ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسوی ها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد، کوتاه آمدن و عقب نشینی فرانسه با شکست پذیری و شکست باوری توجیه شد.
در «کنفرانس زیمروالد» که در سوئیس از ۵ سپتامبر تا ۸ سپتامبر ۱۹۱۵ برگزار شد، کنفرانسی که ائتلاف میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات های اصلاح طلب را در بین الملل دوم خدشه دار کرد، شکست پذیری مطرح گشت.
در جنگ جهانی اول نیز لنین برای مبارزه با ناسیونالیسم روسی و عدم حمایت از دولت تزاری در جنگ با آلمان، از اصطلاح شکست طلبی انقلابی استفاده نمود.
لنین، با بیان این که پرولتاریا نباید خود را درگیر جنگ سرمایه داری کند، اعلام کرد که دشمن پرولتاریا، رهبران امپریالیستی هستند که طبقات پایین خود را به نبرد می فرستند. چنانچه جنگ، به جنگ داخلی و سپس انقلاب جهانی تبدیل شود، کارگران از شکست های ملت خود به مراتب بیش تر منتفع خواهند شد.
تروتسکی این مسئله را اینگونه توضیح داد: «امروز ما نه بر پایهٔ چشم انداز انحطاط، که بر پایهٔ چشم انداز انقلاب پیش می رویم. شکست طلبی انقلابی ما به هزینهٔ امپریالیست ها صورت می گیرد و نه به هزینهٔ پرولتاریا. »
لنین در کتاب بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم یادآور می شود: «نفی سازش از نظر اصولی و نفی مجاز بودن هرگونه سازش بچه گانه است. . . سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از جمله احزاب بورژوایی است. »
در پیامد بمباران هیروشیما و ناکازاکی و شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم اصطلاح سیکاتاگانایی ( هیچ راهی وجود ندارد؛ این نیز بگذرد؛ رضا به داده بده وز جبین گره بگشا. . . ) ، بر سر زبانها افتاد و امپراتور ژاپن هیروهیتو شکست باوری و شکست پذیری را توجیه نمود.
... [مشاهده متن کامل]
جدا از نمونه های تاریخی در گذشته های دور ( گفتگوهای ملین، صلح حدیبیه و. . . ) ، در تاریخ معاصر نیز، توسل به این شیوه بارها پیش آمده است.
پس از جنگ فرانسه و پروس در سال ۱۸۷۰ که فرانسه آسیب بسیار دید و ویلهلم اول به عنوان آخرین توهین به فرانسوی ها در کاخ ورسای در قلب فرانسه به عنوان امپراتور آلمان سوگند خورد، کوتاه آمدن و عقب نشینی فرانسه با شکست پذیری و شکست باوری توجیه شد.
در «کنفرانس زیمروالد» که در سوئیس از ۵ سپتامبر تا ۸ سپتامبر ۱۹۱۵ برگزار شد، کنفرانسی که ائتلاف میان کمونیست ها و سوسیال دموکرات های اصلاح طلب را در بین الملل دوم خدشه دار کرد، شکست پذیری مطرح گشت.
در جنگ جهانی اول نیز لنین برای مبارزه با ناسیونالیسم روسی و عدم حمایت از دولت تزاری در جنگ با آلمان، از اصطلاح شکست طلبی انقلابی استفاده نمود.
لنین، با بیان این که پرولتاریا نباید خود را درگیر جنگ سرمایه داری کند، اعلام کرد که دشمن پرولتاریا، رهبران امپریالیستی هستند که طبقات پایین خود را به نبرد می فرستند. چنانچه جنگ، به جنگ داخلی و سپس انقلاب جهانی تبدیل شود، کارگران از شکست های ملت خود به مراتب بیش تر منتفع خواهند شد.
تروتسکی این مسئله را اینگونه توضیح داد: «امروز ما نه بر پایهٔ چشم انداز انحطاط، که بر پایهٔ چشم انداز انقلاب پیش می رویم. شکست طلبی انقلابی ما به هزینهٔ امپریالیست ها صورت می گیرد و نه به هزینهٔ پرولتاریا. »
لنین در کتاب بیماری کودکی چپ گرایی در کمونیسم یادآور می شود: «نفی سازش از نظر اصولی و نفی مجاز بودن هرگونه سازش بچه گانه است. . . سراسر تاریخ بلشویسم، خواه پیش و خواه پس از انقلاب اکتبر، سرشار از موارد مانور، ساخت و پاخت و سازش با احزاب دیگر و از جمله احزاب بورژوایی است. »
در پیامد بمباران هیروشیما و ناکازاکی و شکست و تسلیم ژاپن در جنگ جهانی دوم اصطلاح سیکاتاگانایی ( هیچ راهی وجود ندارد؛ این نیز بگذرد؛ رضا به داده بده وز جبین گره بگشا. . . ) ، بر سر زبانها افتاد و امپراتور ژاپن هیروهیتو شکست باوری و شکست پذیری را توجیه نمود.