شکست شیشه ؛ شکستن آن. خرد شدن آن.
- || کنایه از آوازی که از شکسته شدن شیشه بهم رسد و آنرا درنگ خوانند. ( آنندراج ) :
به دست دل شکنی عاجزم که هر نفسم
شکست شیشه خاطر به گوش می آید.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ) .
- || کنایه از آوازی که از شکسته شدن شیشه بهم رسد و آنرا درنگ خوانند. ( آنندراج ) :
به دست دل شکنی عاجزم که هر نفسم
شکست شیشه خاطر به گوش می آید.
شرف الدین شفایی ( از آنندراج ) .