بازانیدن . [ دَ ] ( مص ) متعدی باختن . بازاندن . بر حریف غالب شدن . رجوع به باختن و بازاندن شود.
( به زانو درآوردن کسی ) معنی اصطلاح - > به زانو درآوردنِ کسی کسی را شکست دادن مثال: آن قدر به تحریم ها ادامه دادند تا آن کشور را به زانو درآوردند. توضیح: ← توضیح اصط. �به زانو درآمدن�
منهزم کردن ؛ شکست دادن و غالب آمدن بر دشمن. ( ناظم الاطباء ) . منهزم ساختن ؛ منهزم کردن. ( ناظم الاطباء ) . شکست دادن.
رایت کسی را شکستن ؛ بمجاز، مغلوب کردن و شکست دادن و کشتن او : آهسته تر نه ملک خراسان گرفته ای وآسوده تر نه رایت سنجر شکسته ای. خاقانی. در خانه رایتش ملک الموت چون شکست سودی نداشت رایت خصمان شکستنش. خاقانی.
به زانو درآوردن کسی
به زیر کشیدن
The president fell from power during the military coup رئیس جمهور با کودتای نظامی از قدرت به زیر کشیده شد ( شکست داده شد ) The government finally fell after losing the support of the centre parties اون دولت سرانجام با از دست دادن حمایت احزاب مرکزی قدرت را از دست داد ( شکست خورد )