شکست خورده

/Sekastxorde/

مترادف شکست خورده: ناکام، بازنده، ناکامیاب، ناموفق، مغلوب، مقهور، منهزم

متضاد شکست خورده: پیروز، کامیاب

معنی انگلیسی:
dud, failure, lost

لغت نامه دهخدا

شکست خورده. [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) منهزم. شکست یافته : لشکر شکست خورده ؛ مغلوب. ( یادداشت مؤلف ). کاغی. ( منتهی الارب ). هزیمت یافته و فرارکرده از جنگ. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به شکست خوردن شود. || ترکیده و ترک خورده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) مغلوب شکسته یافته .

فرهنگ عمید

۱. شکست یافته، هزیمت یافته، مغلوب.
۲. (قید ) با حالت مغلوبیت و ناکامی.

واژه نامه بختیاریکا

چُم نشین؛ گَر

جدول کلمات

مهزوم

مترادف ها

stickit (اسم)
بد، خراب، شکست خورده، ناقص

craven (صفت)
خردل، ضعیف النفس، شکست خورده، ترسو و پست

defeated (صفت)
شکست خورده

فارسی به عربی

دیک رومی

پیشنهاد کاربران

مهزوم
ناموفق
منهزم. [م ُ هََ زِ ] ( ع ص ) از میان جنگ گریزنده و لشکر شکست خورده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . شکست خورده و شکسته شده و لشکر شکست خورده و مغلوب شده و فرارکرده. ( از ناظم الاطباء ) . شکست خورده. به هزیمت شده. گریخته. شکسته ( در جنگ ) . شکسته ( سپاه ) . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
...
[مشاهده متن کامل]

طالب و صابر و بر سرّ دل خویش امین
غالب و قادر و بر منهزم خویش رحیم.
ابوحنیفه ( از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 389 ) .
مال شد در جهان چو منهزمی
تا بر او یافت جود تو ظفری.
مسعودسعد.
وآنکه در آن دشت روی منهزمان دید
دیده اش مأخوذ علت یرقان است.
مسعودسعد.
اقوال پسندیده مدروس گشته. . . و حق منهزم. ( کلیله و دمنه ) . او را منزعج و منهزم از آن خطه بیرون انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 301 ) .

مغلوب
ذلت خوار
ذلت
حالت شکست خورده و نامرادی
مقهور
باخته

بپرس