لغت نامه دهخدا
- امثال :
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد. ( امثال و حکم دهخدا ).
دوثة: اقبان ؛ شکست خوردن از دشمن. اکصاص. کفاء؛ شکست خوردن قوم. عبعبة. کشف. هب. هبوب. ( منتهی الارب ). || چاک خوردن. ترک برداشتن. شکاف پیدا کردن بنا و غیره. ( از یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
گم کردن، تلف کردن، شکست خوردن، از دست دادن، باختن، مفقود کردن، زیان کردن
سر خوردن، رد شدن، تصور کردن، شکست خوردن، موفق نشدن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، عقیم ماندن
شکست خوردن، با صدای تلپ افتادن
چیدن، شکست خوردن، موجب شکست شدن
اشتباه کردن، شکست خوردن
شکست خوردن، عقیم ماندن، توفیق نیافتن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
به زانو در آمدن
( به زانو درآمدن ) معنی اصطلاح - > به زانو درآمدن
شکست خوردن
مثال:
قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد.
توضیح:
تصویر کسی که به اجبار یا به زور در برابر دیگری زانو زده، از دیرباز و در بسیاری از فرهنگ ها برای بیان شکست به کار رفته است.
شکست خوردن
مثال:
قهرمان جهان در برابر این ورزشکار نورسیده به زانو درآمد.
توضیح:
تصویر کسی که به اجبار یا به زور در برابر دیگری زانو زده، از دیرباز و در بسیاری از فرهنگ ها برای بیان شکست به کار رفته است.
منهزم شدن ؛ شکست خوردن و فرار کردن و مغلوب شدن. ( ناظم الاطباء ) . شکست خوردن. ( زمخشری ) :
هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود
بسته ره هزیمتش از کوهسار باد.
مسعودسعد.
هر دو فرقه از هم متفرق و منهزم شدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 243 ) .
... [مشاهده متن کامل]
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد.
حافظ.
منهزم گردیدن ؛ منهزم شدن. منهزم گشتن : قوه خرد منهزم گردد و بگریزد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97 ) .
هر شاه کو ز لشکر تو منهزم شود
بسته ره هزیمتش از کوهسار باد.
مسعودسعد.
هر دو فرقه از هم متفرق و منهزم شدند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 243 ) .
... [مشاهده متن کامل]
شد منهزم از کمال عزت
آن را که جلال حیرت آمد.
حافظ.
منهزم گردیدن ؛ منهزم شدن. منهزم گشتن : قوه خرد منهزم گردد و بگریزد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 97 ) .
هزیمت افتادن ؛ شکست روی دادن. هزیمت پدید آمدن : هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ بیهقی ص 352 ) . میمنه علی تکین نماز پیشین بر میسره خوارزمشاه برکوفتند و نیکو بکوشیدند و هزیمت بر خوارزمیان افتاد. ( تاریخ
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بیهقی ) . روزی از روزها در جنگ کفار هزیمت بر یوشع افتاد. ( قصص الانبیاء ص 130 ) . هزیمت بر کافران افتاد و پیغمبر مشتی خاک بر روی ایشان ریخت. ( قصص الانبیاء ص 320 ) . وللیانوس درحال جان سپرد و هزیمت در آن لشکر افتاد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 71 ) . یغلم بن سهل بسیار حرب کرد و چندین کس را بکشت و به آخر کشته شد و هزیمت بر سفیدجامگان افتاد و هفتصد مرد از ایشان کشته شد و دیگران بگریختند. ( تاریخ بخارا ) .
ناکام ماندن
از پای درآمدن
از پا در آمدن
باختن، هزیمت