شکرچین

لغت نامه دهخدا

شکرچین. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] ( نف مرکب )آنکه در ایام جشن و عید هرچه بیفتد جمع میکند. ( ناظم الاطباء ). آنکه بفخم بر چوب افراخته دارد و نثار درهوا برباید. نثارچین. ( یادداشت مؤلف ) :
شدند از فخر حورالعین و رضوان
درین مجلس گهرباره شکرچین.
امیرمعزی ( از آنندراج ).
بگوش خسرو چین همچنان سخن گوید
که پر شود ز شکّر آستین شکرچین.
سوزنی.
|| کنایه از شیرین گفتار :
عرصه جانفزای خاطر تو
مجمع طوطیان شکّرچین.
سیدحسن غزنوی ( از آنندراج ).

فرهنگ عمید

شکرخوار، شکرشکن.

پیشنهاد کاربران

بپرس