شکره دار. [ ش ِ ک َ رَ / رِ ] ( نف مرکب ) نگهبان و مربی مرغان شکاری. || صیاد. ( فرهنگ فارسی معین ) : چون فرسنگی دو رفتند این سه تن بر بالا ایستادند با کدخدا و من و... را با شکره داران گسیل کردند صید را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220 ). به وقت مراجعت سلطان از سومنات یکی از شکره داران او اژدهایی بزرگ را بکشت. ( تاریخ جهانگشای جوینی ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - نگهبان و مربی مرغان شکاری. ۲ - صیاد .
فرهنگ معین
(ش کَ رَ ) (ص فا. ) ۱ - نگهبان و مربی مرغان شکاری . ۲ - صیاد.
پیشنهاد کاربران
. . . به جانب بغداد رفت و آنجا تماشای شکَره کردن شکره داران کرد. جامع التواریخ