گر درون سوخته ای با تو برآرد نفسی
چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی.
سعدی.
طوطیان در شکّرستان کامرانی میکننددر تحسر دست بر سر میزند مسکین مگس.
حافظ.
|| کنایه از لب و دهان معشوق : بر شکّرت از پرّ مگس پرده چه سازی
ای من مگس آن شکرستان که تو داری.
خاقانی.
گرچه شکرخنده زد بر دم چو آتشم آتش من مگذراد بر شکرستان او.
خاقانی.
شاهد دل درآمد از در من بند لعل از شکرستان بگشاد.
خاقانی.
|| در بیت ذیل کنایه از وجود معشوق و محبوب است بمناسبت ظرافت و شیرینی و نظافت اندام و حرکات و سکنات : دارند به دور شکرستان تو خوبان
چون نیشکر انگشت تحیر به دهنها.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).
|| سخت خوش خنده. خوش محضر. شکرخنده. با خنده شیرین : بخندید، و شکرستانی بود [ مسعود ] در همه حالها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 162 ).گفت شیرین سخن جوانی بود
کز ظریفی شَکَرْسِتانی بود.
نظامی.
گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس تلخیی کآن شکّرستان میکند.
سعدی.
|| کارخانه شکرسازی. ( ناظم الاطباء ). || جایی که شکر فراوان باشد. شکرزار. ( فرهنگ فارسی معین ).