شکربادام

لغت نامه دهخدا

شکربادام. [ ش َ ک َ ] ( اِ مرکب ) زردآلوی خشک کرده هسته برآورده که مغز بادام در میان آن گذاشته باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ). آزادمیوه. ( یادداشت مؤلف ). || بادام خشک شده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( برهان ). || بادام قندی. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || چشم و لب معشوق. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ).

فرهنگ فارسی

۱ - زردالوی خشک کرده دانه بر آورده که مغز بادام به جای دانه در میان آن نهاده باشند . ۲ - باام خشک . ۳ - بادام قندی . ۴ - لب و چشم معشوق .

فرهنگ عمید

۱. بادام قندی، مغز بادام آمیخته به شکر.
۲. زردآلوی خشک کرده که به جای هسته در آن مغز بادام در آن گذاشته باشند.

پیشنهاد کاربران

بپرس