گر نیَم محرم شکرریزی
پاسدار شهم به شب خیزی.
نظامی.
|| نثار کردن در عروسی و سور : نثار اشک من هر شب شکرریز است پنهانی
که همت را زناشوییست از زانو و پیشانی.
خاقانی.
- شکرریزی کردن ؛ شکرریز کردن. نثار کردن : وآنکه ازبهر این دل انگیزی
کرد بر تازه گل شکرریزی.
نظامی.
- || از دهان شکرریختن. سخن شیرین گفتن. آواز خوش و دلنشین خواندن. شعر دلپسند و شیرین گفتن : بگشا پسته خندان و شکرریزی کن
خلق را از دهن خویش مینداز به شک.
حافظ.
|| گریه ای را گویند که از روی شادی و خوشحالی کنند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).