شکافیدن


معنی انگلیسی:
cleave

لغت نامه دهخدا

شکافیدن. [ ش ِ / ش َ دَ ] ( مص ) به درازا بریدن و شق کردن. ( ناظم الاطباء ). شکافتن. بریدن به درازا :
بفرمود تا پس درخت از درون
شکافید و زو آدم آمد برون.
اسدی.
|| شکافته شدن. ( یادداشت مؤلف ) :
شکافیده کوه وزمین بردرید
بدان گونه پیکار کین کس ندید.
فردوسی.
به شادی همی در کف رودزن
شکافه شکافیده شد از شکن.
اسدی.
ورجوع به شکافتن شود.

فرهنگ فارسی

شکافته شدن، شکافته، چاک خورده، شکافتن
به درازا بریدن و شق کردن شکافتن .

فرهنگ عمید

۱. شکافتن.
۲. (مصدر لازم ) شکافته شدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس