پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافه غوش.
کسایی مروزی ( از اسدی ).
به شادی همه در کف رودزن شکافه شکافیده شد از شکن.
اسدی.
به دستان ، چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف.
اسدی.
در میان نیکوان زهره طبع ماه روی چون شکوفه روی بودی چون شکافه تن مباش.
سنایی ( از جهانگیری ).
و رجوع به شکفه و زخمه شود.|| مجازاً، آوازی که از شکافه و زخمه برآید. ( یادداشت مؤلف ). || مهد و گهواره. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ جهانگیری ). خانه ٔگهواره. ( فرهنگ اوبهی ).