معنی انگلیسی:
splitting, tearing
لغت نامه دهخدا
شکافنده. [ ش ِ / ش َ ف َ دَ / دِ ] ( نف ) شکاف دهنده. ( فرهنگ فارسی معین ). فاتق. ( منتهی الارب ). فالق. ( یادداشت مؤلف ) : زنده ای که هرگز نمیرد شکافنده صبحها و بازگیرنده روحها. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
کسی کو ز چوب اژدها آورد
شکافنده دریا عصا آورد
نترسد ز دستان گوساله ساز
پی مرد جادوگزافه متاز.ادیب پیشاوری.
و رجوع به شکافتن شود.
مترادف ها
cleaver (اسم)
ساطور، شکافنده
scarifier (اسم)
شکافنده، تیغ زننده
ripping (صفت)
عالی، شکافنده