شکار گشتن. [ ش ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) شکار گردیدن. شکار شدن. ( یادداشت مؤلف ) : شکار یکی گشتی ازبهر آنک مگر دیگری را بگیری شکار.ناصرخسرو.و رجوع به شکار شدن و شکار گردیدن شود.
در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن :هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانیگو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.+ عکس و لینک