شکار شدن. [ ش ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آزرده و خشمگین شدن. برآشفتن. از ناملایمی یا طنز و کنایه ای بخشم آمدن و آزرده شدن. || بور شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || صید شدن. ( یادداشت مؤلف ).گرفتار شدن. ربوده شدن. ( ناظم الاطباء ) : می شود صیاد مرغان را شکار تا کندناگاه ایشان را شکار.
مولوی.
خوابش ازچنگل شهباز رباینده تر است شوخ چشمی که شکار تن دل خسته شده ست.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
۱ - ناراحت شدن عصبانی گشتن . ۲ - بور شدن .
پیشنهاد کاربران
آزرده و خشمگین شدن/بر آشفتن/از ناملایمی یا طنز و کنایه ای به خشم آمدن و آزرده شدن/بور شدن.
در کمند افتادن ؛ در کمند واقع شدن. گرفتار شدن. شکار شدن : هر که را با دلستانی عیش می افتد زمانی گو غنیمت دان که نادر در کمند افتد شکاری. سعدی.