شک کردن. [ ش َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) به شک افتادن. تردید کردن. خلاف یقین کردن. ارتیاب. مراء. ممارات. مریه. امتراء. بیقره. ( از یادداشت مؤلف ) : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتارشرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن.سعدی.هر جای که بگذری بدان خوبی کس شک نکند که سرو بستانی.سعدی.
در شبهت افتادن ؛ در شبهه واقع شدن. در شک قرار گرفتن :از این روی در شبهت افتاده اندکه صاحب دو قرنش لقب داده اند. نظامی.+ عکس و لینک