شپلیدن

لغت نامه دهخدا

شپلیدن. [ ش َ / ش ِ دَ ] ( مص ) صفیر زدن. آواز کردن از دهان به وقت کبوتر پرانیدن. ( برهان ) ( از انجمن آرا ) ( از ناظم الاطباء ). سوت زدن. صفیر زدن بر مرغان و غیره. ( فرهنگ فارسی معین ). || شیفته شدن. شیدایی شدن. ( از برهان قاطع ). شیفته شدن. شیدایی گشتن. ( ناظم الاطباء ). دیوانگی کردن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || افشردن. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ). فشار دادن. ( ناظم الاطباء ): عصّار؛ شپلنده انگور و جز آن. ( منتهی الارب ). || نرم کردن. || هموار نمودن با دست. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(ش پِ دَ ) (مص ل . ) ۱ - سوت زدن . ۲ - شیفته شدن .

فرهنگ عمید

سوت زدن، صفیر زدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس